گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّلام در پاسخ نامهاي به معاویه و دیگر موارد که آن از بهترین احتجاجات است
صفحه 121 از 184
اشاره






90 - امّا بعد؛ ( احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّلام در پاسخ نامهاي به معاویه و دیگر موارد که آن از بهترین احتجاجات است ( 1
نامهات به دستم رسید، در آن یادآورشدهاي که خداوند محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را براي دینش برگزید، و با اصحابش او را تأیید
کرد، راستی دنیا چه شگفتیهایی دارد، تو میخواهی ما را از آنچه خداوند به ما عنایت فرموده آگاه سازي! و از نعمت وجود پیامبر
و یا همچون شاگرد تیرانداز که بخواهد به «1» میبرد « هجر » در میان ما به ما خبر دهی! تو در این راه به کسی میمانی که خرما به
استادش درس تیراندازي دهد، و گمان کردهاي که برترین اشخاص در اسلام فلان و فلانند، مطلبی را یادآورشدهاي که اگر راست
باشد ابدا مربوط به تو نیست. و اگر دروغ و نادرست باشد زیانی براي تو ندارد، تو را با برتر و غیر برتر و رئیس سیاسی اسلام و زیر
دستانش چکار؟ اسیران آزادشده کفّار جاهلیّت و فرزندانشان را با امتیازات بین مهاجران نخستین و ترتیب درجات و تعریف
طبقاتشان چه نسبت؟! هیهات! خود را در صفی قرار میدهی که از آن بیگانهاي؛ کار به جایی رسیده که محکومان حاکم شدهاند!
ص: 388 اي انسان چرا سر جایت نمینشینی؟! و چرا از کوتاهی و ناتوانی خویش آگاه نمیشوي؟! و چرا به جاي
خودت که قضا و قدر براي تو تأخیر داشته باز نمیگردي؟! غلبه مغلوب و پیروزي پیروزمند با تو چه ارتباطی دارد؟! ( 1) تو همان
کسی هستی که همواره در بیابان گمراهی سرگردانی و از راه راست و حدّ اعتدال منحرفی، مگر نمیبینی- نه این که بخواهم خبرت
دهم بلکه به عنوان شکر و سپاسگزاري نعمت خداوند میگویم- جمعیتی از مهاجران و انصار در راه خدا شربت شهادت نوشیدند و
و رسول « سیّد الشّهداء » شربت شهادت نوشید به او گفته شد « حمزه » هر کدام داراي مقام و مرتبتی بودند، امّا هنگامی که شهید ما
خدا هنگام نماز بر وي [به جاي پنج تکبیر] هفتاد تکبیر گفت. و نیز مگر نمیدانی گروهی دستشان در میدان جهاد قطع شد که هر
در آسمان » : به او دادند و گفته شد « طیّار » کدام مقام و منزلتی دارند، ولی هنگامی که این جریان در باره یکی از ما انجام شد لقب
و اگر نه این بود که خداوند نهی کرده که انسان خویشتن را بستاید فضائل فراوانی را بر .!« بهشت با دو بال خود پرواز میکند
میشمردم که دلهاي آگاه مؤمنان با آن آشنا است و گوشهاي شنوندگان از شنیدن آنها تحاشی ندارد. به هر حال دست از این
سخنها بردار و گمراهان را از خود دور کن! ما ساخته و پرورش یافته و رهین منّت پروردگار خویش هستیم؛ ولی مردم پرورش یافته
و تربیتشده مایند، ص: 389 آمیزش و اختلاط ما با شما هرگز عزّت همیشگی و عطاهاي ما را بر شما از بین
نمیبرد. ما از طایفه شما همسر گرفتیم و به طایفه شما همسر دادیم، همچون اقوام همطراز، در حالی که شما هرگز در این پایه
نبودید. ( 1) و چگونه ممکن است چنین باشد در حالی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله از ما است، و تکذیبکننده (أبو جهل) از
شما، اسد اللَّه (حمزه) از ما است، و اسد الأحلاف (أبو سفیان جمعکننده و قسم دهنده احزاب براي جنگ با پیامبر) از شما؛ دو سیّد
و آقاي جوانان بهشتی (حسن و حسین) از ما هستند و کودکان آتش (اولاد مروان یا فرزندان عقبۀ بن ابی معیط) از شما، بهترین
زنان جهان (فاطمه) از ما است، و حمّالۀ الحطب (همسر أبو لهب) از شما، و چیزهاي فراوان دیگري از این قبیل، در باره ما و شما!
دوران اسلام ما به گوش همه رسیده و کارهاي ما در دوران جاهلیّت نیز بر کسی مخفی نیست؛ کتاب خدا قرآن آنچه را که بر
خویشاوندان در کتاب الهی نسبت به یک دیگر » : نشمردیم در یک آیه جمع کرده و نشان داده است و آن گفته خداوند است که
شایستهترین مردم به إبراهیم کسانی هستند که از او تبعیّت کردند و همچنین این پیامبر » : و نیز فرموده است ،« سزاوارترند- انفال: 75
پس ما از یک طرف به وسیله قرابت از دیگران ،« و کسانی که ایمان آوردهاند، و خداوند ولیّ و سرپرست مؤمنان است- اعراف: 3
با انصار گفتگو کردند توانستند با ذکر قرابت « سقیفه » سزاوارتریم و از طرف دیگر در اثر اطاعت. و آن روز که مهاجرین در
ص: 390 و خویشاوندي با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله بر آنان پیروز شوند؛ اگر این دلیل برتري است پس حقّ با ما
است نه با شما، و اگر دلیل دیگري دارد ادّعاي انصار به جاي خود باقی است. تو گمان بردهاي که من بر تمام خلفا حسد ورزیدهام
صفحه 122 از 184
این نقصی است » : و بر همه ایشان طغیان کردهام، اگر چنین باشد جنایتی بر تو نرفته است که از تو عذرخواهی کنم! و به گفته شاعر
1) و گفتهاي که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند که بیعت کنم! عجبا! به خدا سوگند با ) !« که گرد ننگ آن بر تو نمینشیند
این سخن خواستهاي مذمّت کنی و ناخواسته مدح و ثنا گفتهاي، خواستهاي رسوا کنی ولی رسواشدهاي، این براي یک مسلمان
نقص نیست که مظلوم واقع شود مادام که در دین خود تردید نداشته باشد و در یقین خود شکّ نکند و این خلاصه حجّت و دلیل
من است حتّی در برابر غیر تو؛ من به همین خلاصه و کوتاهی اکتفا کردم که جاي شرحش نیست! سپس در باره وضع من با عثمان
یادآورشدهاي و حقّ توست که از این گفتار پاسخ داده شوي چرا که از خویشان و بستگانش بودي، حال کدامیک از ما دشمنیش با
او شدیدتر بود و راه را براي کشندگانش مهیّاتر ساخت؟ آیا کسی که به یاریش پرداخت ص: 391 و از او خواست
که به جایش بنشیند و دست بکشد؟ و یا کسی که [عثمان] از او یاري خواست و او تأخیر کرد تا مرگ بر سرش هجوم آورد و
خداوند مانعان از نصرت را خوب میشناسد و هم آنان که به برادران خود میگفتند: به » زندگیش به سر آمد؟ نه، به خدا سوگند
من نمیگویم در مورد بدعتهایی که به وجود ،« سوي ما آیید و به هنگام ناراحتی جز مقدار کمی به کمک نمیشتافتند- احزاب: 18
آورده بود بر او عیب نمیگرفتم، میگرفتم و از آن عذرخواهی نمیکنم اگر گناه من هدایت و ارشاد اوست، بسیارند کسانی که
مورد ملامت واقع میشوند و بیگناهند. و به گفته شاعر: گاهی فرد خیرخواه از بس اصرار در نصیحت میکند، مورد تهمت قرار
جز اصلاح تا حدّ توانایی ندارم و موفّقیّت من تنها به لطف خدا است و توفیق را جز از خداوند » میگیرد ( 1) و من قصدي
و گفتهاي که نزد تو براي من و اصحابم جز شمشیر چیزي نیست؛ راستی .« نمیخواهم، بر او توکّل کردم و به او بازگشتم- هود: 88
به دشمن پشت کنند و از شمشیر « عبد المطّلب » مضحک است بعد از آن گریه کردن! کی به یاد داري و چه وقت بوده که فرزندان
بترسند؟! پس کمی صبر کن که حریفت به میدان خواهد آمد! و بزودي آن کس را که تعقیب میکنی به تعقیب تو بر خواهد
، خواست و آنچه را که از آن فرار میکنی؛ در نزدیکی خود خواهی یافت و من در میان سپاهی عظیم از مهاجران الاحتجاج، ج 1
ص: 392 و انصار و تابعان؛ به سرعت به سوي تو خواهم آمد با کسانی که جمعیّتشان به هم فشرده است، به هنگام حرکتشان غبار،
آسمان را تیره و تار میکند؛ لباس شهادت در تن دارند، بهترین ملاقات برایشان ملاقات با پروردگارشان است. همراه این لشکر
و این از » ! فرزندان بدرند و شمشیرهاي هاشمی، که میدانی لبه تیز آنها چگونه بر پیکر برادر، دایی، جدّ و خاندانت قرار گرفت
-91 و نامهاي دیگر از أمیر المؤمنین علیه السّلام به معاویه: امّا بعد؛ ما و شما همان طوري که (1) .!« ستمگران دور نیست- هود: 83
یادآوري نمودهاي گردهم جمع و با هم انس داشتیم، ولی در گذشته از هم جدا شدیم، زیرا ما ایمان آوردیم و شما به کفر خود
باقی ماندید، امروز هم ما به راه راست میرویم و شما پیرامون فتنه هستید. آنها که از گروه شما اسلام را پذیرا شدند از روي میل
نبود؛ بلکه در حالی بود که همه بزرگان عرب در برابر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله تسلیم شدند و در حزب او در آمدند. نوشته
اقامت گزیدهام! این مربوط به تو نیست و لزومی « بصره » و « کوفه » بودي که من، طلحه و زبیر را کشته و عایشه را تبعید کردهام و در
به مقابله با من خواهی شتافت (کدام « انصار » و « مهاجران » ندارد عذر آن را از تو بخواهم. و یادآور شده بودي که با گروهی از
، مهاجر و کدام انصار؟) هجرت از آن روزي که برادرت (یزید بن أبو سفیان روز فتح مکّه) اسیر شد؛ پایان یافت. الاحتجاج، ج 1
ص: 393 با این حال اگر در این ملاقات شتاب داري؛ دست نگهدار؛ زیرا اگر من به دیدار تو آیم سزاوارتر است. چرا که خداوند
به استقبال تندباد » : گفته « بنی اسد » مرا به سوي تو فرستاده که از تو انتقام بگیرم! و اگر تو با من دیدار کنی چنان است که شاعر
1) و نزد من همان شمشیري است که بر ) .« تابستانی میشتابند که آنان را با سنگریزهها و میان غبار و تخته سنگها درهم میکوبد
پیکر جدّ و دایی و برادرت (در میدان بدر) کوبیدم! و بخدا سوگند من میدانم تو مردي بیخرد و پوشیده دل هستی. و سزاوار است
در باره تو گفته شود: به نردبانی بالا رفتهاي که تو را به پرتگاه خطرناکی کشانده که به زیان تو است نه به سود تو، زیرا به کسی
میمانی، که غیر گمشده خود را میجوید و گوسفندان دیگري را میچراند. و تو جویاي مقامی هستی که نه سزاوار آنی و نه در
صفحه 123 از 184
کانون آن قرار داري، چقدر میان کردار و گفتهات فاصله است؟ و چقدر به عموها و دائیهاي بتپرست خود شباهت داري؟! همانها
را انکار کنند و همان گونه که میدانی با او ستیزه «- محمّد- صلّی اللَّه علیه و آله » که شقاوت و تمنّاي باطل وادارشان ساخت که
کردند تا به خاك و خون غلطیدند و نتوانستند از خود دفاع کنند و نه از زخم شمشیرها که میدان نبرد از آن خالی نیست و سستی با
آن نمیسازد، خود را حفظ نمایند. ص: 394 تو در باره قاتلان عثمان زیاد حرف زدي، بیا نخست همچون سایر
مسلمانان با من بیعت کن، سپس در باره آنها طرح شکایت نما تا من طبق حکم خداوند میان تو و آنان داوري کنم. امّا آنچه را تو
93 - أبو عبیده نقل ( میخواهی؛ مانند فریب دادن طفل است، که بخواهند وي را از شیر بگیرند! و سلام به افراد در خور آن!. ( 1
کرده که معاویه نامهاي به أمیر المؤمنین علیه السّلام نوشت که فضائل من بسیار است: پدر من از بزرگان جاهلیّت بود، و من نیز
فرمانرواي مسلمانان گشتم، من با پیامبر خویشی سببی داشته و به واسطه خواهرم که مادر مؤمنین است من دایی مؤمنین میباشم، و
نیز کاتب قرآن نیز بودهام. أمیر المؤمنین علیه السّلام پس از مطالعه نامه فرمود: آیا این پسر هند جگرخوار است که به فضائل خود به
من فخر میکند؟! اي غلام این نامه را براي او بنویس: محمّد پیامبر برادر و هم ریشه من و حمزه سیّد الشّ هداء عموي من است.
ص: 395 و جناب جعفر که شبانه روز با فرشتگان پرواز میکند برادر من است. و دخت پیامبر خدا فاطمه علیها
السّلام زوجه و همراز من بود، و چنان با هم صمیمی بودیم که گویی گوشت تن من مخلوط به گوشت و خون او بود. و دو
دخترزاده پیامبر (حسن و حسین) دو فرزند منند، پس کدامیک از شما سهمی چون من دارد؟. از همه شما در اسلام پیشی گرفتم، در
حالی که پسر بچّهاي به بلوغ نرسیده بودم. و در همان کودکی با پیامبر نماز خواندم، و در شکم مادرم به پیامبر ایمان آورده بودم. و
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در روز غدیر خمّ ولایت مرا توسّط خود بر شما واجب ساخت. من کسی هستم که همه مرا
میشناسید چه در روزهاي سخت و چه در آرامش. پس واي بر کسی که؛ واي بر کسی که؛ واي بر کسی که فردا خداوند را با ستم
به من ملاقات کند!. معاویه پس از خواندن این اشعار دستور به مخفی نمودن آن داده و گفت: مبادا اهل شام آن را بخوانند که در
94 - از حضرت صادق علیه السّلام نقل است که فرمود: وقتی عمّار بن ( این صورت متمایل به علیّ بن ابی طالب خواهند شد. ( 1
یاسر شهید شد ص: 396 و خبر آن به اهل شام رسید لرزه بر اندام مردم بسیاري افتاده و با یک دیگر گفتند که:
پس عمرو عاص نزد معاویه رفته و ،« اي عمّار تو را گروه ستمکار میکشند » : رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در باب عمّار فرموده
اظهار داشت اي امیر مؤمنان در میان مردم فتنه و هیجان و آشوب سختی برپا شده، معاویه گفت: براي چه؟ گفت: به جهت قتل
عمّار، معاویه گفت: عمّار کشته شده، مگر چه شده؟ عمرو عاص گفت: مگر نمیدانی که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله قاتل او را
گروه ستمکار نامیده است؟ معاویه گفت: اي عمرو تو هم خطا رفتی، مگر ما قاتل او هستیم؟ قاتل او فقط علیّ ابن ابی طالب است
که او را در مسیر تیرهاي ما قرار داده. این خبر به سمع حضرت أمیر علیه السّلام رسیده و فرمود: اگر این طور باشد پس رسول خدا
95 - حضرت أمیر علیه السّلام ( صلّی اللَّه علیه و آله قاتل حمزه خواهد بود زیرا همو حمزه را در مسیر تیرهاي مشرکین قرار داد!!. ( 1
در ضمن نامهاي به عمرو عاص فرمود: تو دین خود را تابع دنیاي کسی قرار دادهاي که گمراهی و ضلالتش آشکار است و پردهاش
دریده! افراد با شخصیّت و بزرگوار را در همنشینی با خود لکّهدار میسازد ص: 397 و انسان حلیم و عاقل با
معاشرت با او به سفاهت و نادانی میگراید. تو گام به جاي قدم او گذاشتی و بخشش او را خواستار گردیدي، همچون سگی که به
دنبال شیري برود؛ به چنگال او متّکی شده و منتظر قسمتهاي اضافی شکارش باشد که به سوي او اندازد (تو با این کار) دنیا و
آخرتت را تباه کردهاي! در حالی که اگر به حقّ میپیوستی آنچه میخواستی به آن میرسیدي. (چرا که استعداد کافی داري). اگر
خدا به من امکان دهد و دستم به تو و پسر أبو سفیان برسد شما را به جزاي اعمالتان خواهم رساند، امّا اگر حوادث به نوعی شد که
-96 ( قدرت بر آن نیافتم و شما باقی ماندید آنچه در پیش داشته و در سراي آخرت براي شما مهیّا گردیده بدتر است. و السّلام. ( 1
آن حضرت در پاسخ به مطلبی که عمرو عاص در بارهاش گفته بود فرمود: شگفتا بر پسر آن زن بدنام، که در میان مردم شام نشر
صفحه 124 از 184
میدهد که من اهل مزاح هستم، مردي شوخ طبع که مردم را سرگرم شوخی میکند، حرفی باطل گفته و سخنی به گناه انتشار داده
است! آگاه باشید که بدترین گفتار؛ دروغ است، او سخن میگوید و دروغ میگوید، وعده میدهد و تخلّف مینماید، اگر از او
چیزي درخواست شود بخل میکند، امّا خود سؤال میکند و اصرار میورزد، به پیمان خیانت میکند، و پیوند خویشاوندي را قطع
میکند، به هنگام نبرد سر و صدا راه میاندازد و تهییج و تحریص مینماید (امّا این سر و صدا) تا هنگامی است که دست به
، شمشیرها نرفته، در این هنگام براي رهایی جانش بهترین نقشه او بالا زدن جامه و آشکار ساختن عورتش میباشد. الاحتجاج، ج 1
ص: 398 آگاه باشید که به خدا سوگند یاد مرگ مرا از شوخی و سرگرمی باز میدارد ولی او را فراموشی آخرت از گفتن سخن
حقّ بازداشته است، او حاضر نشد با معاویه بیعت کند جز اینکه از او مزدي به دست آورد، و در برابر از دست دادن دینش بهاي
اندکی بگیرد.
[نامه محمد بن أبی بکر به معاویه]
97 - محمّد بن ابی بکر نامهاي احتجاج گونه به این قرار به معاویه نگاشت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ ( [نامه محمد بن أبی بکر به معاویه] ( 1
الرَّحِیمِ: از محمّد بن ابی بکر، به فرد منحرف: معاویۀ بن صخر، سلام خدا بر دینداران و اهل ولایت که امتثال اوامر الهی را میکنند.
امّا بعد؛ خداوند متعال به جلالت و سلطنت خود موجودات جهان را آفریده و در این کار هیچ لهو و عبثی نداشته و عاري از هر نیاز
و ضعفی بود، بلکه آنان را براي عبادت آفرید، پس برخی از آنان خوشبخت و برخیشان بدبختند، بعضی گمراه و برخی ره یافتهاند،
سپس بر اساس علم خود اینان را اختیار نمود و از میانشان محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را برگزیده و انتخاب کرد، و او را مأمور به
رسالت خود ساخته و امین وحی قرار داد، پس آن حضرت نیز با حکمت و اندرز نیکو مردم را به سوي پروردگارش خواند، و اوّلین
کسی که پاسخ مثبت داده و سوي او رفت و اسلام آورده و تسلیم شد، برادر و پسر عمویش علیّ بن ابی طالب علیه السّلام بود که
سخنان آن حضرت را پنهانی تصدیق کرده و او را بر تمام خویشان و اقرباي خود اختیار نموده ص: 399 و نقد جان
خود را براي سلامتی و خوشی آن حضرت پیوسته به کف داشت، و هنگام گرفتاري و سختی و اقدامات مخالفین و آزار دشمنان
نسبت به رسول خدا در نهایت همّت و محبّت و صمیمیّت میکوشید. و امروز تو را میبینم که میخواهی نسبت به علیّ بن ابی
طالب علیه السّلام افتخار و برتريجوئی! حال اینکه تو تویی و او او است، همو که در تمام قسمتهاي خیر بارز و برجسته است و تو
لعین پسر لعینی، و تو و پدرت همواره مخالف و دشمن اسلام و پیامبر بوده و از هیچ توطئهاي فروگذار نکردهاید، و لحظهاي براي
خاموش ساختن نور خدا از بذل مال و تحریک اشخاص و جمع و تهیّه نیرو و قوا مضایقه نکردهاید، و تا دم مرگ پدرت این گونه
بود و بر این کار؛ تو جانشین او شدهاي. پس چگونه است که امروز خود را با علیّ بن ابی طالب برابر میدانی حال اینکه او وارث
علم رسول خدا و وصیّ او است، او نخستین پیرو و وفادارترین فرد به پیامبر است، و تو و پدرت أبو سفیان دشمنان اوئید، پس تا
میتوانی از این راه ناصواب و باطل خود بهرهببر، و در گمراهی خود از پسر عاص استعانت و کمک بگیر، پس به همین زودیها
زندگی تو به پایان رسیده و حیلهات سپري گشته و آخر میفهمی که حسن عاقبت و نیکبختی در کجا بوده است، پس درود بر
کسی که از راه هدایت پیروي نماید!.
[پاسخ معاویه به نامه محمد بن أبی بکر]
98 - پس معاویه در جواب نامه او نوشت: ص: 400 از معاویه پسر أبو ( [پاسخ معاویه به نامه محمد بن أبی بکر] ( 1
سفیان بر کسی که بر پدر خود عیبجویی میکند، درود بر کسی که از اهل طاعت پروردگار متعال است. امّا بعد؛ نامهات به دستم
صفحه 125 از 184
رسید، در آن یادآور قدرت و سلطنت پروردگار شده، و جملاتی از پیش خود بهم بافته، سپس از علیّ بن ابی طالب و از حقّ سبقت
و قرابت و فداکاري و مجاهدات او نوشته بودي، خداي را حمد میکنم که تو را از این فضائل محروم ساخته، و تو به خیرات
دیگران افتخار میکنی!. من و پدرت أبو بکر در زمان حیات رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بر فضل و حقّ سبقت و اولویّت علیّ بن
ابی طالب واقف بودیم، و چون پیامبر وفات یافت أوّل کسی که با او مخالفت نمود همانا پدرت و فاروق (عمر) بودند که با هم
اتّفاق نموده و بر خلاف او قیام و اقدام نمودند، و او را مجبور به اطاعت و بیعت خودشان نمودند. پس علیّ بن ابی طالب نیز از سر
اجبار بیعت نموده و حقّ خود را تسلیم آن دو ساخت، و آن دو علیّ را در امور خود شرکت نداده و او را بر اسرار خود واقف
نمیساختند، تا اینکه هر دوي آنان از این دنیا رحلت کردند. ص: 401 باز سوم آنان به همان طریق قیام نموده و
متصدّي امور گردید، در اینجا تو و یارانت به دشمنی او پرداخته و به اعمال و حرکات او عیبجویی نموده، و از هر سو اطراف او را
احاطه کرده و اشخاص مختلف و گناهکار از هر سوي به طمع آنچه در دست او بود وي را محاصره نموده، و دست آخر آنچه که
میخواستید کردید، و به آرزوي خود رسیدید. پس اگر عمل من در این مورد صحیح است از پدر تو پیروي کردهام و اگر ناصواب
است باز من تابع هستم، و پدرت نخستین کسی است که این سنّت و بدعت را گذاشته، و این راه ناصواب را بر روي دیگران
گشوده است، و ما از او تبعیّت میکنیم، و اگر پدرت چنین قدمی را برنمیداشت ما هرگز با علیّ بن ابی طالب مخالفت ننموده و
حقّ او را به خودش تسلیم میکردیم. پس تو باید از پدر خود عیب گیري یا ساکت باشی! سلام بر کسی که توبه کند و بازگردد.
ص: 402
احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّ لام بر خوار وقتی آن حضرت را مجبور به تحکیم نموده سپس مخالفت نموده و بر او شوریدند و آن حضرت با
حجّت ایشان را مجاب و قانع ساخت که مبدء این خطا خودشانند
احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّلام بر خوار وقتی آن حضرت را مجبور به تحکیم نموده سپس مخالفت نموده و بر او شوریدند و آن
99 - نقل شده که مردي از أصحاب آن حضرت ( حضرت با حجّت ایشان را مجاب و قانع ساخت که مبدء این خطا خودشانند ( 1
بپاخاسته و گفت: شما ما را از حکم قراردادن منع میکردي سپس ما را بدان امر نمودي، ما نمیدانیم کدام درست است؟ پس أمیر
المؤمنین علیه السّلام یک دستش را به دیگري زده و فرمود: این جزاي کسی است که بیعت را ترك و آن را بشکند! به خدا سوگند
اگر آن وقت که شما را به جنگ واداشتم شما را وادار به کار مکروهی که خدا خیر شما را در آن قرار داده میکردم که در صورت
استقامت شما را هدایت و در صورت انحراف شما را به راه باز میگرداندم و در صورت خودداري کسانی را به جاي شما
میگماردم براي من اطمینان بخش بود، ولی چه کنم که یاري نداشتم، و اطراف خود افراد مطمئنّی را ندیدم، عجبا که من
میخواهم درد خود را به امثال شماها درمان کنم، امّا بودن چنین یارانی خود درد بیدرمان است! حال من به کسی میماند که
بخواهد خار را به کمک خار بیرون آورد با اینکه میداند خار همان خار ص: 403 است!. بار خدایا طبیبان این درد
جانفزا خسته شدهاند، و بازوي تواناي رادمردان در کشیدن آب همّت از چاه وجود این مردم که دائما فروکش میکند سخت ملول
100 - أمیر المؤمنین علیه السّلام در پی پافشاري خوارج در مخالفت با حکمیّت به لشکرکاه آنان آمده و بعد از ( گشتهاند!!. ( 1
سخنانی طولانی چنین فرمود: مگر آن وقت که از روي حیله و مکر و خدعه و فریب؛ قرآنها را بر سر نیزه بلند کردند نگفتید: این
مردم با ما برادر و هم مسلکند؟ از ما امان خواسته و به کتاب خدا پناهنده شدهاند، پس نظر ما این است که حرفشان را قبول کنیم و
دست از آنان برداریم؟ و من در پاسخ به شما گفتم: این کاري است که ظاهرش ایمان و باطن آن دشمنی و عداوت است، ابتدایش
رحمت است و پایانش پشیمانی و ندامت؟! پس بر همین حال باقی بوده و از راه نخست خود منحرف نشوید و در جهاد دندانها را
روي هم فشرده و به هر صدایی اعتنا نکنید؛ زیرا در صورت پاسخ به این صداها گمراه گردید و در صورت عدم اعتنا خوار و ذلیل
صفحه 126 از 184
میگردد، ما با پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بودیم و قتل و کشتار گرداگرد پدران؛ فرزندان، برادران و خویشان دور میزد، ولی آنان
بر ثبات خود افزوده و هر چه سختی بیشتر میشد آثار ایمان و تسلیم امر خدا در چهره ایشان زیادتر و افروختهتر میگشت، و بر
زخمهاي وارده بیشتر صبر میکردند. ولی متأسّفانه ما اکنون با برادران مسلمان خود به ص: 404 جهت تمایلات
نابجا و کجیها و انحرافات و شبهات و تأویلات ناروا میجنگیم؛ پس هر گاه احساس کنیم چیزي باعث جمع پراکنده ما است و به
وسیله آن به هم نزدیک میشویم و باقی مانده پیوندها را محکم میسازیم، از این پیشآمد استقبال کرده و با سینه باز آن را
101 - و حضرت أمیر علیه السّلام در مسأله حکمین فرمود: ما در خصوص رفع اختلاف و پایان جنگ؛ اشخاصی را ( میپذیریم. ( 1
حکم قرار ندادهایم، بلکه تنها قرآن را به حکمیّت انتخاب کردیم، و چون قرآن در میان ما خطوطی پوشیده در جلد است، با زبان
سخن نمیگوید و نیازمند به ترجمان است و تنها انسانها میتوانند از آن سخن بگویند، وقتی آن قوم ما را دعوت کردند که قرآن
اگر در » : میانمان حاکم باشد ما گروهی نبودیم که به کتاب خداي سبحان پشت کرده باشیم در حالی که خداي بزرگ فرموده
ارجاع دادن اختلاف به خدا این است که کتابش را حاکم قرار «1» « چیزي اختلاف کردید آن را به خدا و رسولش ارجاع دهید
دهیم و ارجاع اختلافات به پیامبرش به این است که به سنّتش متمسّک گردیم، هر گاه به راستی کتاب خدا به داوري طلبیده شود،
ما سزاوارترین مردم به آن هستیم و اگر به سنّت پیامبر حکم گردد ما سزاوارترین آنان به سنّت اوئیم (بنا بر این در هر دو حال حقّ با
ما است). ص: 405 و امّا اینکه میگویید: چرا میان خود و آنان در تحکیم مدّت قرار دادهاید؟ تنها براي این بود که
افراد بیخبر در طول این مدّت تحقیق و بررسی کرده و افراد آگاه مشورت نمایند تا شاید خداوند در این فاصله کار امّت را به
102 - و ( صلاح آورده و راه تحقیق روي ایشان بسته نشود تا مبادا در جستجوي حقّ شتاب کرده و تسلیم اوّلین فکر گمراه شوند. ( 1
نقل است که حضرت أمیر علیه السّلام عبد اللَّه بن عبّاس را نزد خوارج فرستاد بنوعی که خود آن مناظره را ببیند و بشنود، و آنان در
جواب ابن عبّاس گفتند: ما در باره رفیقت اعتراضاتی داریم که تمامی آنها موجب کفر و هلاکت و عذاب او میباشد. أوّل اینکه: او
هنگام کتابت صلحنامه عنوان أمیر المؤمنین را از مقابل اسم خود محو کرد، و چون ما مؤمن میباشیم و او این عنوان را از روي خود
شما در این مدّت خوب دقّت کرده و ببینید » : برداشته، پس او أمیر ما؛ که مؤمنیم نخواهد بود. دوم اینکه: وقتی او به حکمین گفت
در حقیقت در حقّ خود دچار تردید شده « که هر کدام از معاویه و من سزاوار خلافت هستیم همو را انتخاب و دیگري را عزل کنید
است، در این صورت ما به شکّ کردن در حقّ او اولی و احقّ هستیم. ص: 406 و سوم: ما فکر میکردیم او در مقام
رأي و حکم از همه مقدّم است، و خود او دیگري را انتخاب کرد. چهارم: او در دین خدا دیگري را حکم قرار داد و چنین حقّی
نداشته است. پنجم: او در جنگ جمل اموال مخالفین و اهل جمل را براي ما اباحه نمود ولی از اسارت زنان و اطفال ممانعت کرد.
ششم: او وصیّ پیامبر بود، و وصایت خود را ضایع و تباه ساخت. ( 1) ابن عبّاس به آن حضرت عرض کرد: شما حرفهاي این مردم را
شنیدید، و خود شما به پاسخ آنها سزاوارترید. سپس حضرت أمیر علیه السّلام به ابن عبّاس فرمود: به ایشان بگو آیا به حکم خدا و
به حکم پیامبر در این مورد راضی هستید؟ خوارج گفتند: آري راضی هستیم. فرمود: به همان ترتیب که سؤال کردند جواب
میگویم. سپس فرمود: من در روز صلحنامه حدیبیه کاتب وحی و نویسنده احکام و امان و شرائط بودم، در آن روز کنار پیامبر، و
أبو سفیان و سهیل بن عمرو چنین نوشتم: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، این صلحنامهاي است میان محمّد رسول خدا و أبو سفیان
ص: 407 صخر بن حرب و سهیل بن عمرو. ( 1) سهیل گفت: ما رحمان و رحیم را نمیشناسیم، و قبول نداریم که
تو رسول خدایی، ولی به جهت تجلیل و احترام از شما به اینکه نام شما مقدّم بر اسامی ما باشد حرفی نزدیم، اگر چه سنّ ما و
بنویس: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ » پدرانمان از سنّ تو و پدرانت بیشتر بود. پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به من فرمود: به جاي
و من نیز اطاعت امر نموده و انجام دادم، سپس رسول « محمّد بن عبد اللَّه » : بنویس « محمّد رسول اللَّه » و به جاي ، « بسمک اللّهمّ »
و به همین منوال .!!« براي تو نیز چنین جریانی پیش خواهد آمد و اجبارا موافقت خواهی کرد » : خدا صلّی اللَّه علیه و آله به من فرمود
صفحه 127 از 184
و آن « این صلحنامهاي است میان أمیر المؤمنین و معاویه و عمرو عاص » : من نیز در صلحنامه میان خود و معاویه و عمرو عاص نوشتم
دو معترضانه گفتند: اگر ما با اعتقاد به اینکه تو أمیر المؤمنین هستی با تو بجنگیم در حقّ تو ظلم و ستم روا داشتهایم، پس لازم است
من نیز عنوان أمیر المؤمنین را پاك کرده و نام خود را نوشتم، همان طور که « علیّ بن ابی طالب » بنویسی « أمیر المؤمنین » بجاي کلمه
پیامبر براي خود کرد. پس هر وقت این را نپذیرید منکر جریان پیامبر شده عمل او را نیز قبول نخواهید کرد. ص:
1) خوارج گفتند: این برهان در پاسخ به سؤال أوّل ما کافی است. امّا پاسخ به اعتراض شما که چرا من هنگام خطاب به ) 408
این است که این تعبیر از « هر کدام از معاویه و من سزاوار خلافت هستیم همو را انتخاب کنید » : حکمین با تردید در حقّ خود گفتهام
پس این «1» نظر انصاف دادن در سخن است، چنان که خداوند متعال خود فرموده: وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی هُديً أَوْ فِی ضَ لالٍ مُبِینٍ
گونه سخن نشان از شکّ و تردید ندارد با علم به اینکه خداوند خود به حقّانیّت پیامبرش واقف بوده است. خوارج گفتند: ما این
پاسخ را نیز پذیرفتیم. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: و امّا اعتراض شما در باره حکم قرار دادن دیگري، با اینکه من خودم از
دیگران سزاوارتر به حکم دادن هستم، این است که من در این مورد نیز از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله پیروي کردهام که آن
حضرت در جنگ با بنی قریظه حکمیّت را به سعد بن معاذ داده، و طرفین به حکومت و رأي او توافق کردند، حال اینکه خود پیامبر
من نیز از رسول خدا ،«2» از همه به حکم و رأي دادن سزاوارتر بود، خداوند میفرماید: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَ نَۀٌ
1) گفتند: این پاسخ را نیز پذیرفتیم. حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: ) صلّی اللَّه علیه و آله سرمشق گرفتم. ص: 409
و امّا جواب این اعتراض شما که چرا من دیگران را در دین خدا حکم قرار دادم این است که من أصلا کسی را حکم قرار ندادم و
و هر که از شما شکار را به عمد » : تنها کلام خدا؛ قرآن را حاکم قرار دادم، که کلام خود را میان مؤمنان حکم ساخته، و در آیه
رجال را در مورد جزاء .« بکشد کیفري باید مانند آنچه کشته از جنس چهارپایان به گواهی و حکم دو مرد عادل از شما- مائده: 95
و تصدیق مصداق کفّاره صید طائر از شخص؛ حاکم معیّن فرموده است. بنا بر این آیه؛ رعایت خون مسلمانان بسی عظیمتر و لازمتر
خواهد بود. خوارج گفتند: ما در برابر این پاسخ نیز تسلیم شدیم. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: و امّا پاسخ اعتراض شما به اینکه
من پس از پیروزي در جنگ جمل اموال و اسلحهها را تقسیم نمودم ولی از اسارت زنان و اطفال ممانعت نمودم، براي این بود که به
مردم بصره نیکویی و منّت بگذارم، همان طور که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در فتح مکّه با قریش چنین رفتار و معامله نمود،
هر چند اهالی بصره در حقّ ما ستمکاري و ظلم کرده بودند، ولی زنان و اطفال که گناهی نداشتند، و ما را شایسته نبود که ایشان را
به جرم ستمکاران مؤاخذه کنیم، و گذشته از این اگر من چنین اجازهاي میدادم کدامیک از شماها ص: 410 قادر
بود عایشه زوجه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را به اسارت بگیرد؟ ( 1) خوارج گفتند: ما این پاسخ شما را نیز پذیرفتیم. حضرت
أمیر علیه السّلام فرمود: و امّا پاسخ به این اعتراض شما که با اینکه من خود وصیّ پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بودم مقام وصایت را
ضایع و تباه نمودم این است که باید دانست شما با من مخالفت نموده و دیگران را بر من مقدّم داشتید، و کار مرا تباه نمودید، و
دعوت بسوي خود تنها وظیفه انبیاء است نه اوصیاء، و ایشان از جانب انبیاء معرّفی میشوند، و احتیاجی به معرّفی کردن خود ندارند،
وظیفه انبیاء معرّفی جانشینان خود و دعوت مردم به سوي ایشان میباشد، و اهل ایمان به خدا و رسول قهرا اوصیاي انبیاء را خواهند
بنا بر این اگر مردم «1» شناخت. اوصیاء به منزله کعبهاند آنجا که خداوند میفرماید: وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا
به خاطر انجام مناسک حجّ به سوي کعبه حرکت نکنند عیب و تقصیري براي خانه کعبه ثابت نشده و کعبه کافر و مخالف شمرده
نخواهد شد. بلکه کفر و تقصیر از آن مردمی است که زیارت خانه کعبه را ترك میکنند، زیرا این عمل از وظائف و فرائض اهل
اسلام بشمار رفته، و هم خانه کعبه براي مؤمنین معرّفی شده، و در مقابل آنان منصوب و مشخّص گردیده است، همچنین است حال
اي» من، زیرا رسول خدا در برابر انبوه جمعیّت مرا به مقام خلافت و وصایت منصوب نموده و فرموده: ص: 411
خوارج گفتند: این حجّت تو نیز تمام و کمال بوده و ما آن را قبول .« علیّ همچون کعبهاي که نزد تو آیند و تو نزد ایشان نروي
صفحه 128 از 184
نمودیم. با شنیدن این کلمات شیوا و مدلّل جمعیّت زیادي از خوارج توبه کرده و بازگشتند و الباقی خوارج چهار هزار نفر شدند که
از رأي سست و اندیشه فاسد و راه باطل خود دست نکشیدند. پس آن حضرت با ایشان به جنگ پرداخته و آنان را کشت.
احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّلام در اینکه چرا با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگید ولی در برابر أبو بکر و عمر سکوت فرمود
اشاره
( احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّلام در اینکه چرا با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگید ولی در برابر أبو بکر و عمر سکوت فرمود ( 1
-103 نقل شده که آن حضرت پس از جنگ نهروان در مجلسی نشسته بود و از جریان امور گذشته مذاکره میشد، تا اینکه آن
حضرت پرسیده شد که چرا با أبو بکر و عمر همچون طلحه و زبیر و معاویه نجنگیدي؟ أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: من از روز
نخست زندگی پیوسته مظلوم واقع شده و حقوق خود را مورد تجاوز و دستبرد دیگران میدیدم. پس اشعث بن قیس برخاسته
ص: 412 و گفت: اي أمیر المؤمنین، چرا دست به شمشیر نبردي و حقّ خود را نستاندي؟ فرمود: اي اشعث مطلبی را
پرسیدي پس خوب به پاسخش گوش کرده و بخاطر بسپار، و به حقیقت کلام و حجّت من توجّه کن. که من از شش تن از انبیاي
گذشته تبعیّت و پیروي نمودم: ( 1) أوّل از حضرت نوح علیه السّلام که خداوند در بارهاش میفرماید: فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِ رْ
پس اگر کسی بگوید او از قوم خود خوف نداشته؛ منکر کلام خدا و کافر بدان شده است. و دوم از حضرت لوط علیه السّلام «1»
پس اگر کسی بگوید: لوط این کلام را براي مطلبی «2» که خداوند در باره او میفرماید: لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلی رُکْنٍ شَدِیدٍ
غیر از ترس گفته مسلّما کافر است، و گر نه اوصیاي انبیاء در این مقام معذورترند. و سوم از حضرت إبراهیم خلیل علیه السّلام، در
پس اگر کسی بگوید او این سخن را براي غیر ترس گفته کافر است، و گر نه «3» این آیه که: وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ
وصیّ رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله معذورتر است. و چهارم از حضرت موسی علیه السّلام در این آیه: فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ
پس اگر کسی ص: 413 با وجود این آیه منکر ترس موسی شود کافر است، و گر نه وصیّ معذورتر است. و ،«4»
اگر کسی منکر «1» پنجم از سخن هارون برادر آن حضرت در این آیه که گفت: ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْ عَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی
ترس هارون باشد مسلّما کافر است، و گر نه وصیّ رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله معذورتر است. ( 1) و ششم از برادرم محمّد صلّی
اللَّه علیه و آله خیر البشر پیروي و تبعیّت نمودم که روي احتیاط و خوف از قریش مرا در جاي خود خوابانیده، و خود از مکّه بیرون
و در غار مخفی شد، اگر کسی منکر ترس آن حضرت از دشمنان باشد کافر است، و گر نه وصیّ او معذورتر است. در این وقت
همه مردم یکپارچه برخاسته و گفتند: اي أمیر المؤمنین ما همه دریافتیم که فرمایش شما صحیح و عمل شما حقّ است، و ما جاهل و
104 - از اسحاق بن موسی از ( گناهکاریم، و ما میدانیم که شما در ترك دعوي و سکوت و تسلیم شدن خود معذور میباشی. ( 2
پدرش حضرت کاظم و او از حضرت صادق به واسطه پدران گرامش علیهم السّلام نقل است که حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام
در کوفه مشغول ایراد خطبهاي بود که در آخر آن فرمود: ص: 414 بدانید که من از مردم به خود مردم اولویّت
دارم، و من از آن روز که پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله وفات یافت پیوسته مورد ظلم واقع شدهام. پس اشعث بن قیس برخاسته و گفت:
من از مردم به خود مردم اولویّت دارم، و من از آن روز » اي أمیر المؤمنین از وقتی به کوفه آمدهاید در تمام خطبهها این جمله که
را فرمودهاید، پس براي چه أبو بکر و عمر ولایت یافتند، و « که پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله وفات یافت پیوسته مورد ظلم واقع شدهام
براي چه با شمشیر خود براي دفاع حقّت نبرد نکردي؟ حضرت أمیر علیه السّلام به او فرمود: اي پسر شرابخوار، سخنی پرسیدي پس
جواب آن را بشنو: به خدا سوگند که منع از گرفتن حقّ من نه ترس بود و نه کراهت از مرگ، و آن نبود جز وفا به عهدي که با
امّت من تو را جفا و مکر روا میدارند، و پیمان و » : رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله داشتم، زیرا آن حضرت مرا خبر داده بود که
صفحه 129 از 184
پس من عرض کردم: اي « وصیّت مرا در بارهات نقض کنند، و این را بدان که تو نزد من به منزله هارون نسبت به موسی هستی
اگر یار و یاوري یافتی با آنان مبارزه کرده و حقّ خود را بگیر، در غیر این » : رسول خدا، در آن زمان وظیفه من چیست؟ فرمود
1) پس من ) ص: 415 .« صورت سکوت کرده و خون خود را حفظ کن، تا هنگامی که مظلومانه به من ملحق گردي
نیز بعد از وفات پیامبر سرگرم تجهیز و دفن جسد مبارك آن حضرت و فراغ از آن شدم، سپس سوگند خوردم که من براي جز نماز
از خانه بیرون نروم تا وقتی که قرآن را یک جا جمع نمایم، و به تصمیم و قصد خود عمل نمودم. و بعد از آن دست دخت پیامبر و
دو فرزندم حسن و حسین را گرفته و به خانههاي اهل بدر و اهل سابقه در اسلام رفته و تضییع حقّ خود را به آنان تذکّر داده و
یکایک ایشان را به یاري خود دعوت نمودم، ولی از میان ایشان تنها چهار نفر: سلمان، عمّار، أبو ذرّ و مقداد دعوت مرا اجابت
نمود، و جز آن چهار تن کسی مرا یاري و مساعدت نکرد. و از میان اقارب و اقوامم که طرفدار من بودند تنها عقیل و عبّاس که
نزدیک به عهد جاهلیّت بودند در میان اهل بیت من دیده میشدند، و از ایشان هیچ کاري ساخته نبود. اشعث گفت: اي امیر
مؤمنان، با این استدلال عثمان هم چون یاوري نیافت دستهاي خود را جمع کرده و مظلومانه تسلیم مرگ شد!. حضرت أمیر علیه
السّلام فرمود: اي پسر شرابخوار، این طور که تو قیاس کردي نیست، عثمان چون در جاي دیگري نشسته و لباس دیگري را در بر
کرده و با حقّ طرفیّت نمود حقّ او را بزمین زده و مقهور و مغلوب گردید. سوگند به آنکه محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را بحقّ
مبعوث ساخت؛ ص: 416 اگر در روز بیعت أبو بکر تنها مرا چهل یار و همراه بود هر آینه به جنگ برخاسته و در
راه خدا جهاد میکردم، تا اینکه عذر من در مقابل حقیقت روشن گردد. اي مردم، بدانید که اشعث در پیشگاه پروردگار متعال به
اندازه پر مگسی ارزش نداشته و در دین خدا پستتر از آب بینی گوسفند است.
[خطبه شقشقیّۀ]
105 - جمعی از روات و محدّثین به سندهاي مختلف از ابن عبّاس نقل کردهاند که: در کوفه نزد حضرت أمیر ( [خطبه شقشقیّۀ] ( 1
علیه السّلام نشسته بودیم و سخن از خلافت و از سبقت أبو بکر و عمر و عثمان به میان آمد، که آن حضرت تنفّس عمیقی کشیده و
فرمود: به خدا سوگند أبو بکر رداي خلافت را بر تن کرد در حالی که خوب میدانست من در گردش حکومت اسلامی همچون
محور سنگهاي آسیایم (که بدون آن آسیا نمیچرخد) او میدانست سیلها و چشمههاي علم و فضیلت از دامن کوهسار وجودم
جاري است و مرغان دورپرداز اندیشهها به افکار بلند من راه نتوانند یافت! پس من رداي خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از
آن در پیچیدم و کنار کشیدم در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که با دست تنها و بییار و یاور برخیزم و حقّ خود و مردم را
بگیرم و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتی که پدید آوردهاند صبر کنم؟ محیطی که جوانان پیر، ص: 417 و پیران
در آن فرسوده، و مردان با ایمان تا واپسین دم زندگی به رنج و سختی گرفتار میشوند. عاقبت دیدم بردباري و صبر به عقل و خرد
نزدیکتر است، لذا شکیبایی ورزیدم، ولی به کسی میماندم که خاشاك چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته، و من
با چشم خود میدیدم؛ میراثم را که به غارت میبرند! تا اینکه اوّلی به راه خود رفت (و مرد) بعد از خودش خلافت را به پسر خطّاب
سپرد.- در اینجا- حضرت به قول اعشی شاعر متمثّل شد که گفته: میان دیروز و امروز من بسیار فرق است اکنون محزون و دیروز
شادان و پیروز ( 1) باري خلافت را در اختیار کسی قرار داد که جوّي از خشونت و سختگیري، اشتباه و پوزشطلبی بود! رئیس
خلافت به شتر سواري سرکش میماند، که اگر مهار را محکم کشد، پردههاي بینی شتر پاره شود، و اگر آزاد گذارد در پرتگاه
سقوط میکند. پس به خدا سوگند که مردم در ناراحتی و رنج و تحوّلات عجیبی گرفتار آمده بودند، و من در این مدّت طولانی، با
محنت و عذاب، چارهاي جز صبر نداشتم، سرانجام روزگار او (عمر) هم سپري شد و آن (خلافت) را در گروهی به شورا گذاشت،
به پندارش، مرا نیز از آنان محسوب داشت! پناه به خدا از این شورا! راستی کدام زمان بود که مرا با نخستین فرد آنان الاحتجاج،
صفحه 130 از 184
ج 1، ص: 418 مقایسه کنند که اکنون کار من به جایی رسد که مرا همسنگ این افراد (اعضاي شورا) قرار دهند؟ لکن باز هم کوتاه
آمدم و با آنان هماهنگی ورزیدم، در شوراي آنان حضور یافتم، بعضی از آنان به خاطر کینهاش از من روي برتافت، و دیگري
خویشاوندي را مقدّم داشت، اعراض آن یکی هم جهاتی داشت، که ذکر آن خوشایند نیست. بالأخره سومی بپاخاست، او همانند
شتر پرخور و شکم بر آمده همّی جز جمعآوري و خوردن بیت المال نداشت، بستگان پدریش به همکاریش برخاستند، آنان
همچون شتران گرسنهاي که بهاران به علفزار بیفتند، و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند، براي خوردن اموال خدا دست از آستین بر
آوردند، امّا عاقبت بافتههایش پنبه شد، و کردار ناشایستش کارش را تباه ساخت و سرانجام شکمخوارگی و ثروت اندوزي، براي
ابد نابودش ساخت. ازدحام فراوانی که همچون یالهاي کفتار بود مرا به قبول خلافت واداشت، آنان از هر طرف مرا احاطه کردند،
چیزي نمانده بود که دو نور چشمم، دو یادگار پیغمبر حسن و حسین زیر پا له شوند؛ آنچنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که
سخت مرا به رنج انداخت، و ردایم از دو جانب پاره شد، مردم همانند گوسفندانی مرا در میان گرفتند. امّا هنگامی که بپا خاستم و
زمام خلافت را به دست گرفتم، جمعی پیمان خود را شکستند، گروهی سر از طاعتم باز زدند و از دین بیرون رفتند و دستهاي دیگر
سراي آخرت را براي افرادي برگزیدهام » : براي ریاست و مقام از اطاعت حقّ سر پیچیدند گویا نشنیده بودند که خداوند میفرماید
1) آري ) ،«1» « ص: 419 که خواهان فساد در روي زمین و سرکشی نباشند و عاقبت نیک، از آن پرهیزگاران است
بخدا سوگند که خوب شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولی زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده و جواهراتش ایشان را
فریفته بود! بدانید که سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیت بسیاري گرداگردم را
گرفته، و به یاریم قیام کردهاند، و از این جهت حجّت تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسئولیتی که خداوند از علما و دانشمندان
گرفته که در برابر شکمخوارگی ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند؛ من مهار شتر خلافت را رها میساختم و از آن
صرف نظر مینمودم و آخر آن را با جام آغازش سیراب میکردم و آن وقت خوب میفهمیدید که دنیاي شما با تمام زیورش در
نظر من بیارزشتر از آبی است که از بینی گوسفندي بیرون آید! هنگامی که سخن آن حضرت بدینجا رسید مردي از اهالی عراق
برخاست و نامهاي به دستش داد و همچنان نامه را نگاه میکرد، پس از آن ابن عبّاس گفت: اي امیر مؤمنان چه خوب بود فرمایشت
را از جایی که رها کردي ادامه میدادي!؟ فرمود: هیهات اي پسر عبّاس! آن شعلهاي از آتش دل بود، زبانه کشید و فرو نشست!
ص: 420 ابن عبّاس گوید: به خدا قسم من هیچ گاه بر سخنی همچون این گفتار تأسّف نخوردم، که امام علیه
السّلام نتوانست تا آنجا که میخواست ادامه دهد. [مؤلّف کتاب رحمه اللَّه گوید:] و مانند این اخبار از فرمایشات أمیر المؤمنین علیه
السّلام بسیار است، و ما براي ایجاز و اختصار کلام قسمتی از آن را در حدیث امّ سلمه که در پی میآید آوردیم.
[حدیث ام سلمه]
106 - و از جمله احادیثی که مطالب ما را روشن میکند روایتی است که از امّ سلمه همسر گرامی رسول خدا ( [حدیث ام سلمه] ( 1
صلّی اللَّه علیه و آله نقل است که گفت: ما نه تن همسران پیغمبر بودیم، و هر شب نوبت به یکی از ما میرسید، و روزي که نوبت
من بود، من درب حجره آمده و اذن دخول خواستم ولی پیامبر اجابت نفرمود. من از این مطلب سر افکنده و اندوهناك شدم، و بیم
آن بردم که نکند آن حضرت با من متارکه فرموده، یا در باره من آیهاي نازل شده، پس مقداري درنگ کرده و مجدّد مراجعت
نمودم و از آن حضرت اذن دخول خواستم ولی بازهم اجازه نفرمود. این بار بیش از دفعه نخست متأثّر و ملول گشته و از سر بیتابی
مجدّد بازگشته و اذن دخول خواستم. فرمود: داخل شو اي امّ سلمه! پس من وارد شدم، و علیّ بن ابی طالب علیه السّلام در مقابل
آن حضرت دوزانو نشسته و میگفت: اي رسول خدا، پدر و مادرم فداي تو باد، ص: 421 هنگامی که این چنین شد
مرا چه میفرمایی و وظیفه من در آن زمان چیست؟ پیامبر فرمود: تو را امر به صبر میکنم، باز علیّ بن ابی طالب سؤال خود را تکرار
صفحه 131 از 184
نمود، و آن حضرت پیوسته او را به تحمّل و صبر امر میفرمود، و در مرتبه سوم نیز همان را گفته و فرمود: اي علیّ، اي برادرم، در
آن صورت شمشیر خود را بیرون آورده و روي شانه خود بگذار؛ و در خطّ مستقیم با مخالفین بجنگ، تا موقعی که مرا ملاقات
کرده و قطرات خونشان از شمشیر تو بچکد!!. ( 1) سپس روي به جانب من داشته و فرمود: اي امّ سلمه این گرفتگی و ملالت تو از
چیست؟ عرض کردم: بخاطر آن است که مرا اجازه ورود نمیدادي!. فرمود: این کار به خیر بوده، و هنگامی که تو اذن دخول
میخواستی جبرئیل مرا از حوادث و قضایاي آینده خبر میداد، و مرا فرمان آورده بود که علیّ بن ابی طالب را از آن وقایع آگاه
ساخته و به او توصیه و سفارشاتی بکنم. اي امّ سلمه بشنو و شاهد باش که علیّ بن ابی طالب و زیر من در دنیا و آخرت است، اي امّ
سلمه بشنو و شاهد باش که او وصیّ و خلیفه من میباشد و بعد از من وعدههایم را عملی نموده و مخالفین را در روز قیامت از
اطراف حوض دور خواهد کرد. اي امّ سلمه بشنو و شاهد باش که علیّ بن ابی طالب سیّد مسلمین و امام متّقین و پیشواي پیشانی
سفیدان از وضو است، او با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگ میکند و آنان را میکشد. ص: 422 عرض کردم: اي
رسول خدا ناکثین و بیعتشکنان چه کسانند؟ فرمود: جمعی هستند که در مدینه بیعت نموده و در بصره بیعت او نقض و با او به
جنگ میپردازند. گفتم: قاسطین کیانند؟ فرمود: معاویه و یاران او از اهل شام که در حقّ علیّ بن ابی طالب ظلم میکنند. گفتم:
( بفرمایید مارقین چه کسانند؟ فرمود: کسانی که از راه حقیقت خارج شده و در نهروان بر خلاف او اجتماع و جنگ میکنند. ( 1
-107 روایت شده که حضرت أمیر علیه السّلام چند روزي پس از فتح بصره ضمن ایراد خطبهاي از قول رسول خدا صلّی اللَّه علیه و
اي علیّ، تو بعد از من در دنیا باقی بوده و از جانب امّت من مبتلی و گرفتار خواهی شد، و روز قیامت در » : آله حکایت و نقل فرمود
پیشگاه خداوند متعال با دشمنان و مخالفین خود در مورد محاکمه و مخاصمه واقع میشوي، پس براي روز محاکمه و در مقابل
من عرض کردم: اي رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت، براي چه و روي چه من مبتلی ،« مخالفین، جواب و حجّت خود را آماده کن
خواهم شد؟ و آن فتنه که موجب گرفتاري من خواهد شد چیست؟ و بر چه اساسی من مجاهده خواهم کرد؟ پس رسول خدا صلّی
اللَّه علیه و آله فرمود: تو بعد از من با ناکثین و قاسطین و مارقین مقاتله و مجاهده میکنی، و همه آنان را یکایک معرّفی فرمود.
سپس افزود: تو بعد از من با کسانی مجاهده و مبارزه خواهی کرد که با قرآن و سنّت من مخالفت نموده و در دین خدا با رأي و
نظر ناقص خود عمل میکنند، ص: 423 در صورتی که رأي و نظر در دین نیست، و احکام الهی را نمیشود موافق
رأي و طبق نظر شخصی تفسیر و بیان کرد. بلکه دین عبارت است از اوامر و نواهی و فرمودههاي پروردگار متعال. ( 1) عرض کردم:
اي رسول خدا، مرا هدایت کن براهی که در روز قیامت به هنگام محاکمه و مخاصمه با مخالفین حاکم و پیروز گردم. فرمود: بسیار
خوب، وقتی پس از من با تو مخالفت و دشمنی کردند تو از صراط مستقیم منحرف مشو، و هر گاه دیدي که آنان راه هدایت و
حقیقت را از سر هوا و میل خود برگردانیده و قرآن و کلمات خدا را به رأي و فکر خود رجوع میدهند، تو در راه حقّ استقامت
ورزیده و فکر و نظر خود را تابع قرآن مجید قرار بده، زیرا ایشان به زندگی دنیا اتّکاء نموده، و متشابهات امور را گرفته و در مقام
تأیید و اثبات آنها به آیات قرآن متمسّک میشوند، و چون دیدي که مردم کلمات و فرمودههاي خدا را از موارد و مواضع خود
منحرف ساخته و از تمایلات نفسانی خود پیروي نموده و اشخاص خودخواه و پریشانحال و تجاوزکار و منحرف و دروغگو و
هواپرست و مفسدهجو به سر کار آمده و مقام امارت و ریاست را حیازت کردند البتّه از راه تقوا بیرون نرفته، و حسن عاقبت را در
108 - از ابن عبّاس رضی اللَّه عنه نقل است که (1) نظر بگیر چرا که عاقبت از آن پرهیزگاران است. ص: 424
نازل شد؛ رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: حتما با ،«1» گفت: وقتی آیه مبارکه یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ- الآیۀ
109 - و ( کفّار مجاهده خواهم کرد!. در پی این کلام جبرئیل نازل شده و گفت: این مجاهده و جنگ را تو یا علیّ خواهید کرد. ( 2
از جابر بن عبد اللَّه انصاريّ نقل است که گفت: من در روز حجّ وداع در سرزمین منی از همه به رسول خدا نزدیکتر بودم که
فرمود: شما را میبینم که پس از رحلت من از دین خود منحرف شده و با دست و شمشیر خود گردن همدیگر را میزنید، و سوگند
صفحه 132 از 184
به خدا که اگر چنین شد مرا خواهید دید که با لشکر عظیمی با شماها جنگ میکنم!. و سپس به پشت سر خود متوجّه شده و
فرمود: یا بجاي من علیّ بن ابی طالب را خواهید دید. و سه مرتبه این جمله را تکرار نمود. و متعاقب این کلام از تغییر حال آن
پس اگر تو را ببریم (بمیرانیم) » : حضرت متوجّه شدیم جبرئیل بر او وحی تازهاي از جانب خداوند نازل کرده، و آن این آیه بود
یا آنچه را به ایشان وعده کردهایم به تو مینماییم، که ما بر آن توانائیم- » -( توسّط علیّ (علیه السّلام -« همانا از آنان کین میستانیم
110 - و از ابن عبّاس علیها السّلام نقل است که حضرت علیّ علیه السّلام در زمان (1) ص: 425 .«42 - زخرف: 41
و محمّد (صلّی اللَّه علیه و آله) نیست مگر پیامبر و » : حیات رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله میگفت: خداوند در این آیه میفرماید
فرستادهاي، که پیش از او پیامبران و فرستادگان گذشتند. پس اگر او بمیرد یا کشته شود آیا شما بر پاشنههاي خویش (کنایه از
بخدا قسم که ما پس از آنکه خداوند ،« بازگشت به دوران پیش از اسلام؛ یعنی ایّام جاهلیّت) بر خواهید گشت؟- آل عمران: 144
هدایتمان فرمود به قهقري بر نخواهیم گشت! بخدا قسم اگر پیامبر کشته شود یا وفات نماید هر آینه چون او مقاتله نموده و در همان
راه من نیز با مخالفین مجاهده خواهم کرد تا وقتی که جان بسپارم، زیرا من برادر و پسر عمو و وارث او هستم، و کیست که نزدیکتر
111 - احمد بن همّام گوید: در أیّام خلافت أبو بکر نزد عبادة بن صامت رفته و از او پرسیدم: ( و اولی باشد به آن حضرت از من. ( 2
آیا مردم پیش از خلافت أبو بکر او را بر دیگران تقدیم داشته و ترجیح میدادند؟ عباده گفت: اي ابا ثعلبه! وقتی ما چیزي
نمیگوییم شما نیز سکوت کنید و پی حرف را نگیرید، سوگند بخدا که علیّ بن ابی طالب از أبو بکر به مسند خلافت شایستهتر
بود، همچنان که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به مقام رسالت و نبوّت سزاوارتر بود از أبو جهل!. سپس افزود: بیشتر توضیح
خواهم داد؛ ما روزي نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله نشسته بودیم که علیّ بن ابی طالب و أبو بکر و عمر به درب خانه پیغمبر
صلّی اللَّه علیه و آله رسیدند، ص: 426 و أبو بکر وارد خانه شد و پس از او عمر وارد شد و در مرتبه آخر علیّ بن
ابی طالب وارد گشت. با دیدن این صحنه حال آن حضرت متغیّر شده سپس فرمود: اي علیّ! آیا این دو بر تو تقدّم جسته و سبقت
میگیرند در حالی که خداوند تو را بر آنان امیر و مولی قرار داده؟! ( 1) أبو بکر گفت: فراموش کردم اي رسول خدا!. و عمر گفت:
اشتباه کردم اي رسول خدا. پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: شما دو نفر نه فراموش کرده و نه دچار سهو شدهاید، و گویا
میبینم که حقّ او را غصب کرده و با او جنگ مینمائید، و یار و یاور شما در این عمل دشمنان خدا و رسول میباشند، و گویا من
با شما هستم که میبینم جماعت مهاجر و انصار را به جان هم انداخته و آنان روي منافع دنیوي همدیگر را با شمشیر تار و مار
میکنند، و گویا من أهل بیت خود را میبینم که در میانتان مغلوب و مقهور واقع شده و در روي زمین پراکندهاند، و این وقایعی
است که از جانب خداوند پیشبینی و مقدّر شده است! سپس سرشک غم از دیدگان مبارك آن حضرت جاري شده و گفت: اي
علیّ؛ صبر! صبر! تا روزي که امر الهی نازل شود و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه العلیّ العظیم ! زیرا اجر و ثواب تو از این جهت از شمار
دو فرشته کاتبت خارج خواهد شد. پس چون به قدرت رسیدي؛ شمشیر! شمشیر! قتل! قتل! تا همه آنان به سوي حقیقت برگشته و
تسلیم امر خدا و مطیع فرمان رسول خدا گردند. زیرا تو ص: 427 پیوسته بر حقّ بوده و همراه حقیقتی، و مخالفین تو
بر باطل و گمراهی، و همچنین ذرّیّه و اولاد پاکیزه تو تا روز قیامت همین گونهاند.
[حدیث طیر مشويّ]
112 - حضرت صادق علیه السّلام بواسطه پدران گرامش علیهم السّلام نقل نموده که حضرت علیّ علیه ( [حدیث طیر مشويّ] ( 1
السّلام فرمود: در خدمت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بعد از اداي نماز صبح در مسجد نشسته بودم که آن حضرت برخاسته و
حرکت نمودند و من نیز با آن حضرت روانه شدم، و رسم آن حضرت این بود که به هر جایی که میخواستند بروند مرا مطّلع
میفرمودند، و هر گاه توقّف در آن محلّ طول میکشید من به آنجا میرفتم تا ببینم چه خبر شده، زیرا قلب من حتّی براي زمانی
صفحه 133 از 184
کوتاه فراغ و دوري آن حضرت را طاقت نمیآورد، پس به من فرمود: من به خانه عائشه میروم، آن حضرت رهسپار شد، و من نیز
به خانه فاطمه علیها السّلام رفتم و ما ساعتی در منزل به واسطه فرزندانمان حسن و حسین مسرور و خشنود و سرگرم بودیم. سپس
من بنا بر رسم همیشگی برخاسته و رهسپار منزل عائشه شدم، درب را زدم، عائشه گفت: کیست؟ گفتم: منم علیّ. عائشه گفت:
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله خوابیده است. من برگشتم. سپس گفتم: چطور میشود پیامبر در این موقع که عایشه در خانه حاضر
و بیدار است خواب باشد؟! پس بازگشته و درب خانه را زدم، عایشه گفت: کیست؟ گفتم: منم علیّ. گفت: پیامبر مشغول کاري
است. من بازگشتم و از زدن درب در این بار بسی شرمنده شدم ص: 428 ولی در عین حال حسّ کردم که قلبم
گرفته شده و بیطاقت و بیصبر گشته و توان دوري و جدایی را ندارم، این دفعه نیز بیاختیار برگشته، و باز درب را بشدّت زدم.
عایشه گفت: کیست؟ گفتم: منم علیّ. در این هنگام صداي مبارك رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله را شنیدم که به عایشه فرمود:
اي عایشه درب را باز کن. عایشه درب را باز کرد و من وارد شدم. آن حضرت فرمود: اي أبو الحسن بنشین! من برایت بگویم در
چه حالی بودم، یا تو میگویی چرا دیر کردي؟! ( 1) گفتم: اي رسول خدا! شما بفرمایید که سخن شما نیکوتر است. فرمود: اي أبو
الحسن! من با حالت گرسنگی از تو جدا شدم، وقتی وارد خانه عایشه شدم و در آنجا نیز چیزي براي خوردن نبود، دست خود را به
دعا بلند کرده و از خداوند طلب طعام نمودم. پس جبرئیل حاضر شده و با او این مرغ بود، و او انگشت خود را در حضور من روي
مرغ گذاشته و گفت: خداوند متعال به من وحی فرموده که این مرغ را که از بهترین غذاهاي بهشت است گرفته و نزد شما آرم.
پس من نیز خداوند را بسیار حمد و ستایش نمودم. و جبرئیل از نزد من عروج کرد، و من دستهاي خود را به دعا بلند کرده و عرض
کردم: پروردگارا! بندهاي را که تو را دوست میدارد و تو نیز او را دوست میداري ص: 429 در سر این طعام
حاضر فرما تا از این غذا بخورد. پس از این دعا مقداري صبر کرده و اثري ندیدیم، در مرتبه دوم دست بدعا برداشته و همان را
گفتم، این دفعه صداي زدن درب تو را شنیدم، و به عایشه گفتم: درب را باز کن تا علیّ وارد خانه شود، و حمد خداي را بجاي
( آوردم، و مسرور شدم که تو محبّ خدا و رسول او بوده و هم محبوب خدا و رسول او هستی!. پس از این غذا بخور، اي علیّ. ( 1
حضرت علیّ افزود: چون من و پیامبر آن مرغ را خوردیم به من فرمود: اي علیّ تو جریان خود را بگو. عرض کردم: اي رسول خدا،
از وقتی از شما جدا شدم من و فاطمه و حسن و حسین خوشحال بودیم، سپس برخاسته و قصد شما را نمودم، و جریان امر را تا آخر
1) رسول خدا صلّی اللَّه ) [همان طور که در ابتداي حدیث ترجمه نمودیم] به عرض آن حضرت رساند. ص: 430
علیه و آله با شنیدن این مطالب رو به عایشه نموده و فرمود: خداوند این طور مقدّر فرموده است، و تو اي حمیراء به چه منظور و
جهتی چنین کردي؟. عایشه گفت: اي رسول خدا! من علاقه داشتم که پدرم برسد و از این غذا تناول کند. رسول خدا صلّی اللَّه
علیه و آله فرمود: این عمل تو اوّلین اظهار بغض و کینهات به علیّ نخواهد بود، و من از قلب تو نسبت به علیّ آگاهم، و بخدا
سوگند که تو با او مقاتله و جنگ خواهی کرد. عایشه گفت: اي رسول خدا، مگر ممکن است که زنان با مردها بجنگند؟ فرمود: اي
عایشه، تو حتما با علیّ بن ابی طالب جنگ و مقاتله خواهی کرد، و گروهی از أصحاب من در این عمل با تو همراهی نموده و تو را
تشویق و تحریک میکنند، و جریان جنگ تو در صفحات تاریخ ضبط شده و اوّلین و آخرین امّت آن را مذاکره خواهند کرد، و
نشان و علامت این عمل آن است که تو سوار اشتري خواهی شد که چون شیطان باشد، و پیش از اینکه به محلّ مقصود برسی
و در آن مکان تو اصرار به بازگشت میکنی، و جمعی به دروغ شهادت ،« حوأب » مواجه میشوي با حمله و صداهاي سگهاي
نیست، و آنگاه به سوي شهري حرکت میکنید که أهل آن بلد أصحاب و یاران تو هستند، و آن « حوأب » خواهند داد که آن محلّ
مکان دورترین شهرها است از آسمان؛ و نزدیکترین امکنه میباشد به آب دریا. ص: 431 و تو از آنجا به حالت
مغلوبیّت و ذلّت مراجعت میکنی. و علیّ بن ابی طالب در آن روز و در آن گرفتاري تو: جمعی از معتمدین یاران و أصحاب خود
را همراه تو کرده و تو را به سوي وطن خود مراجعت میدهد، و این را بدان که او خیرخواه تو میباشد، و در آن خلاف و جنگ تو
صفحه 134 از 184
را میترساند از وقوع جدائی و فراق در میان من و تو در روز قیامت، زیرا کسی را که او بعد از وفاتم از ازدواج من طلاق بدهد
مطلّقه خواهد شد. ( 1) عایشه گفت: اي رسول خدا، اي کاش پیش از رسیدن آن روز بمیرم!. آن حضرت فرمود: هیهات! هیهات!،
سوگند به خدائی که جان من در دست قدرت و اختیار او است، آنچه گفتم شدنی است، و گویا من این ماجرا و جریان را با چشم
خود مشاهده میکنم. حضرت علیّ علیه السّلام گوید: سپس آن حضرت روي به من نموده و فرمود: اي علیّ برخیز که وقت نماز
ظهر رسیده است، تا به بلال دستور دهم که اذان و اقامه را بگوید، و به سوي مسجد حرکت فرموده و مشغول نماز ظهر شدند.
ص: 432
مقام اولوهیّت نبوده و مخصوص مخلوق است؛ از جبر و تشبیه » « احتجاج آن حضرت در باره توحید خداوند و تنزیه پروردگار از آنچه سزاوار »
« و زوال و از حالی به حال دیگر منتقل گشتن، که در ضمن کلمات و محاورات خود بیان فرموده است » « و حرکت